جدول جو
جدول جو

معنی پهنا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پهنا کردن
بالای چیزی یا کسی را پهنا کردن، مسطح کردن هموار کردن، زیر و زبر کردن دگرگونی ساختن قلع و قمع کردن: زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

وسیع کردن فراخ ساختن، عریض کردن پهناور ساختن، منبسط کردنگستردن: رو بقبله سفره سفیدی پهنمیکند (هنگام عقد)، مسطح ساختن تسطیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن کردن
تصویر پهن کردن
گستردن فرش بر روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهن کردن
تصویر پهن کردن
((پَ کَ دَ))
وسیع کردن، پهناور ساختن، گستردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
پیشکش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
آشنا کردن کسی بدیگری. معرفی کردن کسی را بدیگری آشنا ساختن، نزدیک کردن کارد و شمشیر و مانند آن بچیزی نه بدان حد که برد: خنجر را بگلو او آشنا کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
نیوتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنا کردن
تصویر تمنا کردن
آرزو کردن، خواهش کردن التماس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروا کردن
تصویر پروا کردن
باک داشتن، بدو التفات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنم کردن
تصویر پرنم کردن
مرطوب کردن خیساندن، پراشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسند کردن
تصویر پسند کردن
یا پسند کردن بر. ترجیح دادن
فرهنگ لغت هوشیار
کناره گرفتن دوری کردن احتراز جستن پرهیز کردن: با اینکه حلال تست باده پهلو کن از آن حرامزاده. (نظامی) یا پهلو کردن خربزه. کوزه کوزه کردنتشرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهرو کردن
تصویر پهرو کردن
وصله کردن، پینه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهناور کردن
تصویر پهناور کردن
فراخ کردن وسیع ساختن، عریض کردن اعراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، مخفی داشتن، پوشیدن، نهفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
در حمایت کسی یا چیزی در آمدن زنهار خواستن پناه بردن التجا
فرهنگ لغت هوشیار
ظاهر کردن واضح کردن آشکار ساختنهویدا کردن جلوه گر ساختن اظهار ابانه: و پیدا کرد که چگونه است آن نفس را، شرح دادن بیان کردن: و پیدا کردیم اندر وی صفت زمین، ممیز ساختن ممتاز کردن مشخص کردن، یافتن (گشمده را) مقابل گم کردن: اگر زن آبستن در کوچه سنجاق پیدا بکند بچه اش دختر میشود و اگر سوزن پیدا بکند پسر میشودخ. یا بچه پیدا کردن، بچه ای بوجود آوردن، یا بر کسی پیدا کردن (پیدا ناکردن)، بروی او آوردن (نیاوردن) : و شنیدی حال خاقانی که چونست ولی بر خویشتن پیدا نکردی. (خاقانی) یا پیدا شدن خود را. خود را نشان دادن خود را آشکار کردن: پس سوگند داد که اگر مسلمانی درین جمع هست بحرمت محمد بن عبد الله که خود را پیدا کند
فرهنگ لغت هوشیار
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
پناهنده شدن، پناه بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهلو کردن
تصویر پهلو کردن
کناره کردن، کناره گرفتن، برای مثال با آنکه حلال توست باده / پهلو کن از آن حرام زاده (نظامی۳ - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیدا کردن
تصویر پیدا کردن
یافتن، جستن، آشکار کردن، نمایان ساختن، برای مثال تو پیدا مکن راز دل بر کسی / که او خود نگوید بر هر خسی (سعدی۱ - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسند کردن
تصویر پسند کردن
پسندیدن، انتخاب کردن، گزینش کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه کردن
تصویر پینه کردن
ستبر شدن پوست به ویژه در کف دست و پا در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
پنهان ساختن، نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
مخفی کردن پنهان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهنگ کردن
تصویر آهنگ کردن
((هَ. ک دَ))
قصد کردن، عزم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیدا کردن
تصویر پیدا کردن
((~. کَ دَ))
آشکار کردن، یافتن، جستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشنا کردن
تصویر آشنا کردن
Acquaint
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
Donate, Endow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
Disguise, Camouflage, Conceal, Hide, Stash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
жертвовать , наделить
دیکشنری فارسی به روسی